اتفاقی بزگ برای مربی کوچک.....


شهادت امام جواد بود

داشتم میرفتم حرم که خانم م (شرمنده به خاطر مسایل امنیتی)زنگ میزنه

بعد از کلی خوشحالی که به من زنگ زده ....گفت چی کاره ای ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم چه طور گفت :مدرسه هدی 2ساعت دبیر پرورشی نداره من هم تورو معرفی کردم......

من گفتم نمیدونم......باید با همسرم در میون بزارم......

قرار شد 2ساعت دیگه بهش زنگ بزنم وجواب بدم.....

 

2ساعت بعد

 

زنگ زدم وگفتم که میام وهیچ مشکلی ندارم......

ایشون هم خوشحال شد.....

 

این طور شد که الان بنده اولین تجربه دبیری به طور واقعا رسمی را شروع کردم

خدار ا شکر که اولین شاگردانم از بهترین دانش آموزات قرار دادی..........شکر




.:: آخرین مطالب ::.

» دلم واسه دانش آموزای انجا میسوزه!!!!!! ( چهارشنبه 04/4/18 )
» آیا شما در برابر پولی که گرفتید مسئول نیستید؟؟؟ ( چهارشنبه 04/4/18 )
» داف یعنی؟؟؟؟ ( چهارشنبه 04/4/18 )
» ئاستان من وزهرا -قسمت چهارم ( چهارشنبه 04/4/18 )
» داستان من وزهرا-قسمت سوم ( چهارشنبه 04/4/18 )
» داستان من وزهرا-قسمت دوم ( چهارشنبه 04/4/18 )
» داستان من وزهرا-قسمت اول ( چهارشنبه 04/4/18 )
» شما یادتونه برای چی خلق شدید؟؟ ( چهارشنبه 04/4/18 )