سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تبرک اولین صفحه


من آن غنچه کوچک و پرپرم علی اصغرم من علی اصغرم

مرا حرمله نه! عطش هم نکشت! نه آن ثبزی تیغ در حنجرم

شهید همان لحظه ام که پدر خجالت کشید از روی مادرم

و می خواند زیر لبش این نوا

"علی لالالایی!علی لالالا"

نگویید علی تشنه لب شد شهید که از جام عشق خدا می چشید

نگویید علی که گناهی نداشت گناهش همین بس :گلویی سفید!

در آغوش بابا حسینی شدم و خونم به سوی خدا پر کشید!

شنیدم در ان دم زسمت خدا

"علی لالالایی علی لالالا"

منم طفل شش ماهه بی گناه نه بر تن زره نه به دستم سلاح

به میدان چو رفتم،نه بهر نبرد! در آغوش بابا گرفتم پناه

پدر تا مرا مثل یک دسته گل نشان داد بر دشمن رو سیاه

عدو زیر لب خواند این جمله را:

"علی لالالایی علی لالالا"

پدر تا مرا روی دستش نهاد به لب ها شکفت ایه" ان یکاد"

خداوند فخری نصیبم نمود که بر هیچ سرباز دیگرنداد

شد آغوش خون خدا مقتلم نصیب پدر ها چنین غم مباد!

صدا می رسد از سوی کربلا

"علی لالالایی علی لالالا"

مریم جلال- مربی ادبی مرکز نور




.:: آخرین مطالب ::.

» دلم واسه دانش آموزای انجا میسوزه!!!!!! ( یکشنبه 103/9/4 )
» آیا شما در برابر پولی که گرفتید مسئول نیستید؟؟؟ ( یکشنبه 103/9/4 )
» داف یعنی؟؟؟؟ ( یکشنبه 103/9/4 )
» ئاستان من وزهرا -قسمت چهارم ( یکشنبه 103/9/4 )
» داستان من وزهرا-قسمت سوم ( یکشنبه 103/9/4 )
» داستان من وزهرا-قسمت دوم ( یکشنبه 103/9/4 )
» داستان من وزهرا-قسمت اول ( یکشنبه 103/9/4 )
» شما یادتونه برای چی خلق شدید؟؟ ( یکشنبه 103/9/4 )